دنیا!

ساخت وبلاگ
 مادر.....کلمه ای که توصیفش برام سخته...! وقتی عمیق و احساسی بهش فکر میکنم! کسی که میدونی پشتته و مواظبته و تنهات نمیزاره....با مادرت که صمیمی باشی, دیگه به دوست نیازی نداری! یعنی اگرم دوستی نداشته باشی, برات مهم نیست...چون مادرت هست...دلت بهش گرمه...خب روز زن و مادر رو به همه ی خانوما و مامانای مهربون تبریک میگم...شادی و سلامتی و برکت و مهربانی توی زندگیشون باشه الهی...و اینکه روز مادر برا مامانم گردنبند اسمشو با روسری براش گرفتم و با خالم و محراب و رضا هم بازار رفته بودم...میم مثل مادر...مادرم, تاج سرم, مهربونم, قربون خنده هات بشم من, خستگیاتو دوست دارم,سادگیاتو دوست دارم, غرغراتو دوست دارم, حرفاتو دوست دارم, گریه هاتو دوست دارم, خندیدناتو دوست دارم.....عاشقتم مامان... دنیا!...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیا! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareroyahaa بازدید : 17 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 4:16

 آخرای سالهسال 97 رو به پایانهدلهره دارم,یه جوری انگار نمیخوام این سال تموم بشه! درسته! توی سال 97 , خیلی ها که تو زندگیم اومدن! بعضیا خودشون رفتن, بعضیا رو خودم از زندگیم بیرونشون کردم. نمیدونم ازم دلخورن یا نه! امیدوارم هر کی ازم ناراحته منو ببخشه... گریه هامو کردم.سختیامو کشیدم.درسته دارم تنهایی میکشم!اما همه ی اینها باعث شد بشم سارای الان.دختری که اکثرا ازش راضین.دختری که خیلیا از تغییرش تعجب کردن. راحت نبود.اتفاقا خیلیم سخت بود و هنوزم گاهی دلم میگیره! خب تنهام...این تنهایی هم از بابت یار و همسر نه ها! از بابت یه دوست خوب و موندنی! یه دوستی که بشه بهش اعتماد کرد! حرفارو بهش با خیال راحت زد! و.... اما ندارم چنین دوستیو چون خب حساسم هستم تو انتخاب دوست و مشاور میگه خوبه اما خب نبود دوست خوب, داره اذیتمم میکنه.! اما مهم ترین چیزی که یاد گرفتم, صبر بود...خلاصه سال 97, سال تغییر من بود...سالی که منو بزرگ کرد...اجتماعی تر کرد...سالی که جامعه و مردم روم حساب باز کردن! و مهم ترین چیز صمیمی تر شدن رابطه ی من و مامانم! توی این تغییر مهم ترین علت مادر پدرم بودن.که اگه کمک و همکاری اونا نبود, زندگی من معلوم نبود الان به چه شکلی بود! از گذشتم راضیم که باعث شد من بزرگ شم.از آدمای خوب و بدی که اومدن تو زندگیم راضیم که درسایی رو بهم دادن.چون که امسال بهترین سال زندگیم بود, دلم نمیخواد تموم بشه.چون که نمیدونم سال 98 چه اتفاقایی قراره بیفته! امیدوارم که سال 98 باز بهتر از امسال باشه و اخر سالش بگم امسال از سال 97 هم بهتر بود!خدایا به امید خودت.... دنیا!...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیا! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareroyahaa بازدید : 14 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 4:16

 مادر.....کلمه ای که توصیفش برام سخته...! وقتی عمیق و احساسی بهش فکر میکنم! کسی که میدونی پشتته و مواظبته و تنهات نمیزاره....با مادرت که صمیمی باشی, دیگه به دوست نیازی نداری! یعنی اگرم دوستی نداشته باشی, برات مهم نیست...چون مادرت هست...دلت بهش گرمه...خب روز زن و مادر رو به همه ی خانوما و مامانای مهربون تبریک میگم...شادی و سلامتی و برکت و مهربانی توی زندگیشون باشه الهی...و اینکه روز مادر برا مامانم گردنبند اسمشو با روسری براش گرفتم و با خالم و محراب و رضا هم بازار رفته بودم...میم مثل مادر...مادرم, تاج سرم, مهربونم, قربون خنده هات بشم من, خستگیاتو دوست دارم,سادگیاتو دوست دارم, غرغراتو دوست دارم, حرفاتو دوست دارم, گریه هاتو دوست دارم, خندیدناتو دوست دارم.....عاشقتم مامان... دنیا!...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیا! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareroyahaa بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 18:50

 آخرای سالهسال 97 رو به پایانهدلهره دارم,یه جوری انگار نمیخوام این سال تموم بشه! درسته! توی سال 97 , خیلی ها که تو زندگیم اومدن! بعضیا خودشون رفتن, بعضیا رو خودم از زندگیم بیرونشون کردم. نمیدونم ازم دلخورن یا نه! امیدوارم هر کی ازم ناراحته منو ببخشه... گریه هامو کردم.سختیامو کشیدم.درسته دارم تنهایی میکشم!اما همه ی اینها باعث شد بشم سارای الان.دختری که اکثرا ازش راضین.دختری که خیلیا از تغییرش تعجب کردن. راحت نبود.اتفاقا خیلیم سخت بود و هنوزم گاهی دلم میگیره! خب تنهام...این تنهایی هم از بابت یار و همسر نه ها! از بابت یه دوست خوب و موندنی! یه دوستی که بشه بهش اعتماد کرد! حرفارو بهش با خیال راحت زد! و.... اما ندارم چنین دوستیو چون خب حساسم هستم تو انتخاب دوست و مشاور میگه خوبه اما خب نبود دوست خوب, داره اذیتمم میکنه.! اما مهم ترین چیزی که یاد گرفتم, صبر بود...خلاصه سال 97, سال تغییر من بود...سالی که منو بزرگ کرد...اجتماعی تر کرد...سالی که جامعه و مردم روم حساب باز کردن! و مهم ترین چیز صمیمی تر شدن رابطه ی من و مامانم! توی این تغییر مهم ترین علت مادر پدرم بودن.که اگه کمک و همکاری اونا نبود, زندگی من معلوم نبود الان به چه شکلی بود! از گذشتم راضیم که باعث شد من بزرگ شم.از آدمای خوب و بدی که اومدن تو زندگیم راضیم که درسایی رو بهم دادن.چون که امسال بهترین سال زندگیم بود, دلم نمیخواد تموم بشه.چون که نمیدونم سال 98 چه اتفاقایی قراره بیفته! امیدوارم که سال 98 باز بهتر از امسال باشه و اخر سالش بگم امسال از سال 97 هم بهتر بود!خدایا به امید خودت.... دنیا!...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیا! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareroyahaa بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 18:50

 مادر.....کلمه ای که توصیفش برام سخته...! وقتی عمیق و احساسی بهش فکر میکنم! کسی که میدونی پشتته و مواظبته و تنهات نمیزاره....با مادرت که صمیمی باشی, دیگه به دوست نیازی نداری! یعنی اگرم دوستی نداشته باشی, برات مهم نیست...چون مادرت هست...دلت بهش گرمه...خب روز زن و مادر رو به همه ی خانوما و مامانای مهربون تبریک میگم...شادی و سلامتی و برکت و مهربانی توی زندگیشون باشه الهی...و اینکه روز مادر برا مامانم گردنبند اسمشو با روسری براش گرفتم و با خالم و محراب و رضا هم بازار رفته بودم...میم مثل مادر...مادرم, تاج سرم, مهربونم, قربون خنده هات بشم من, خستگیاتو دوست دارم,سادگیاتو دوست دارم, غرغراتو دوست دارم, حرفاتو دوست دارم, گریه هاتو دوست دارم, خندیدناتو دوست دارم.....عاشقتم مامان... دنیا!...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیا! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareroyahaa بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 13:11

 آخرای سالهسال 97 رو به پایانهدلهره دارم,یه جوری انگار نمیخوام این سال تموم بشه! درسته! توی سال 97 , خیلی ها که تو زندگیم اومدن! بعضیا خودشون رفتن, بعضیا رو خودم از زندگیم بیرونشون کردم. نمیدونم ازم دلخورن یا نه! امیدوارم هر کی ازم ناراحته منو ببخشه... گریه هامو کردم.سختیامو کشیدم.درسته دارم تنهایی میکشم!اما همه ی اینها باعث شد بشم سارای الان.دختری که اکثرا ازش راضین.دختری که خیلیا از تغییرش تعجب کردن. راحت نبود.اتفاقا خیلیم سخت بود و هنوزم گاهی دلم میگیره! خب تنهام...این تنهایی هم از بابت یار و همسر نه ها! از بابت یه دوست خوب و موندنی! یه دوستی که بشه بهش اعتماد کرد! حرفارو بهش با خیال راحت زد! و.... اما ندارم چنین دوستیو چون خب حساسم هستم تو انتخاب دوست و مشاور میگه خوبه اما خب نبود دوست خوب, داره اذیتمم میکنه.! اما مهم ترین چیزی که یاد گرفتم, صبر بود...خلاصه سال 97, سال تغییر من بود...سالی که منو بزرگ کرد...اجتماعی تر کرد...سالی که جامعه و مردم روم حساب باز کردن! و مهم ترین چیز صمیمی تر شدن رابطه ی من و مامانم! توی این تغییر مهم ترین علت مادر پدرم بودن.که اگه کمک و همکاری اونا نبود, زندگی من معلوم نبود الان به چه شکلی بود! از گذشتم راضیم که باعث شد من بزرگ شم.از آدمای خوب و بدی که اومدن تو زندگیم راضیم که درسایی رو بهم دادن.چون که امسال بهترین سال زندگیم بود, دلم نمیخواد تموم بشه.چون که نمیدونم سال 98 چه اتفاقایی قراره بیفته! امیدوارم که سال 98 باز بهتر از امسال باشه و اخر سالش بگم امسال از سال 97 هم بهتر بود!خدایا به امید خودت.... دنیا!...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیا! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareroyahaa بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 13:11

 مادر.....کلمه ای که توصیفش برام سخته...! وقتی عمیق و احساسی بهش فکر میکنم! کسی که میدونی پشتته و مواظبته و تنهات نمیزاره....با مادرت که صمیمی باشی, دیگه به دوست نیازی نداری! یعنی اگرم دوستی نداشته باشی, برات مهم نیست...چون مادرت هست...دلت بهش گرمه...خب روز زن و مادر رو به همه ی خانوما و مامانای مهربون تبریک میگم...شادی و سلامتی و برکت و مهربانی توی زندگیشون باشه الهی...و اینکه روز مادر برا مامانم گردنبند اسمشو با روسری براش گرفتم و با خالم و محراب و رضا هم بازار رفته بودم...میم مثل مادر...مادرم, تاج سرم, مهربونم, قربون خنده هات بشم من, خستگیاتو دوست دارم,سادگیاتو دوست دارم, غرغراتو دوست دارم, حرفاتو دوست دارم, گریه هاتو دوست دارم, خندیدناتو دوست دارم.....عاشقتم مامان... دنیا!...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیا! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareroyahaa بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 14:19

 آخرای سالهسال 97 رو به پایانهدلهره دارم,یه جوری انگار نمیخوام این سال تموم بشه! درسته! توی سال 97 , خیلی ها که تو زندگیم اومدن! بعضیا خودشون رفتن, بعضیا رو خودم از زندگیم بیرونشون کردم. نمیدونم ازم دلخورن یا نه! امیدوارم هر کی ازم ناراحته منو ببخشه... گریه هامو کردم.سختیامو کشیدم.درسته دارم تنهایی میکشم!اما همه ی اینها باعث شد بشم سارای الان.دختری که اکثرا ازش راضین.دختری که خیلیا از تغییرش تعجب کردن. راحت نبود.اتفاقا خیلیم سخت بود و هنوزم گاهی دلم میگیره! خب تنهام...این تنهایی هم از بابت یار و همسر نه ها! از بابت یه دوست خوب و موندنی! یه دوستی که بشه بهش اعتماد کرد! حرفارو بهش با خیال راحت زد! و.... اما ندارم چنین دوستیو چون خب حساسم هستم تو انتخاب دوست و مشاور میگه خوبه اما خب نبود دوست خوب, داره اذیتمم میکنه.! اما مهم ترین چیزی که یاد گرفتم, صبر بود...خلاصه سال 97, سال تغییر من بود...سالی که منو بزرگ کرد...اجتماعی تر کرد...سالی که جامعه و مردم روم حساب باز کردن! و مهم ترین چیز صمیمی تر شدن رابطه ی من و مامانم! توی این تغییر مهم ترین علت مادر پدرم بودن.که اگه کمک و همکاری اونا نبود, زندگی من معلوم نبود الان به چه شکلی بود! از گذشتم راضیم که باعث شد من بزرگ شم.از آدمای خوب و بدی که اومدن تو زندگیم راضیم که درسایی رو بهم دادن.چون که امسال بهترین سال زندگیم بود, دلم نمیخواد تموم بشه.چون که نمیدونم سال 98 چه اتفاقایی قراره بیفته! امیدوارم که سال 98 باز بهتر از امسال باشه و اخر سالش بگم امسال از سال 97 هم بهتر بود!خدایا به امید خودت.... دنیا!...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیا! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareroyahaa بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 14:19

 مادر.....کلمه ای که توصیفش برام سخته...! وقتی عمیق و احساسی بهش فکر میکنم! کسی که میدونی پشتته و مواظبته و تنهات نمیزاره....با مادرت که صمیمی باشی, دیگه به دوست نیازی نداری! یعنی اگرم دوستی نداشته باشی, برات مهم نیست...چون مادرت هست...دلت بهش گرمه...خب روز زن و مادر رو به همه ی خانوما و مامانای مهربون تبریک میگم...شادی و سلامتی و برکت و مهربانی توی زندگیشون باشه الهی...و اینکه روز مادر برا مامانم گردنبند اسمشو با روسری براش گرفتم و با خالم و محراب و رضا هم بازار رفته بودم...میم مثل مادر...مادرم, تاج سرم, مهربونم, قربون خنده هات بشم من, خستگیاتو دوست دارم,سادگیاتو دوست دارم, غرغراتو دوست دارم, حرفاتو دوست دارم, گریه هاتو دوست دارم, خندیدناتو دوست دارم.....عاشقتم مامان... دنیا!...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیا! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareroyahaa بازدید : 31 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 17:48

 آخرای سالهسال 97 رو به پایانهدلهره دارم,یه جوری انگار نمیخوام این سال تموم بشه! درسته! توی سال 97 , خیلی ها که تو زندگیم اومدن! بعضیا خودشون رفتن, بعضیا رو خودم از زندگیم بیرونشون کردم. نمیدونم ازم دلخورن یا نه! امیدوارم هر کی ازم ناراحته منو ببخشه... گریه هامو کردم.سختیامو کشیدم.درسته دارم تنهایی میکشم!اما همه ی اینها باعث شد بشم سارای الان.دختری که اکثرا ازش راضین.دختری که خیلیا از تغییرش تعجب کردن. راحت نبود.اتفاقا خیلیم سخت بود و هنوزم گاهی دلم میگیره! خب تنهام...این تنهایی هم از بابت یار و همسر نه ها! از بابت یه دوست خوب و موندنی! یه دوستی که بشه بهش اعتماد کرد! حرفارو بهش با خیال راحت زد! و.... اما ندارم چنین دوستیو چون خب حساسم هستم تو انتخاب دوست و مشاور میگه خوبه اما خب نبود دوست خوب, داره اذیتمم میکنه.! اما مهم ترین چیزی که یاد گرفتم, صبر بود...خلاصه سال 97, سال تغییر من بود...سالی که منو بزرگ کرد...اجتماعی تر کرد...سالی که جامعه و مردم روم حساب باز کردن! و مهم ترین چیز صمیمی تر شدن رابطه ی من و مامانم! توی این تغییر مهم ترین علت مادر پدرم بودن.که اگه کمک و همکاری اونا نبود, زندگی من معلوم نبود الان به چه شکلی بود! از گذشتم راضیم که باعث شد من بزرگ شم.از آدمای خوب و بدی که اومدن تو زندگیم راضیم که درسایی رو بهم دادن.چون که امسال بهترین سال زندگیم بود, دلم نمیخواد تموم بشه.چون که نمیدونم سال 98 چه اتفاقایی قراره بیفته! امیدوارم که سال 98 باز بهتر از امسال باشه و اخر سالش بگم امسال از سال 97 هم بهتر بود!خدایا به امید خودت.... دنیا!...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیا! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dokhtareroyahaa بازدید : 25 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 17:48